نوشته اصلی توسط
ناهید&
ممنون
فکر نمی کردم اینجا کسی جوابمو بده ،من خودمم سعی کردم یه سری تغییرات ایجاد کنم ولی زیاد موفق نبودم مثلا در مورد همین تلفن تا چند وقت سعی میکردم وقتی جواب میدم چیزی رو ورق ننویسم ولی معمولا بعدش از استرس حرف زدن لکنتی که دارم بدتر میشد وخیلی شرمنده میشدم ،وقتیم که قطع میکردم همش به این فکر میکردم کاش زنگ نمیزدم
در مورد اینکه دوست پیدا کنم همون قدر که من واسشون کسل کنندم اونا هم واسه من هستن
اینکه شما قاطعانه با کسی که تمسخرتون میکنه برخورد میکنید خیلی خوبه منم خیلی سعی کردم ولی به خاطر لکنتم مخصوصا وقتی که هول میکنم، بدتر به جا اینکه از حقم دفاع کنم موجب خنده بیشترشون میشم حتی وقتی الان به اون صحنه هایی که از این مشکلم سو استفاده میکنن فکر میکنم بیشتر از خودم شرمنده میشم
اینکه تنوع طلب باشم واقعا سعی میکنم ولی معمولا فقط چن روز میتونم این کارو بکنم و دوباره به حالت اول برمیگردم .تغییرات جزعی خیلی برام سخته
اینکه با کسی حرف بزنم یا یه روان شناس پیدا کنم
یه مدت به خاطر فوت خواهرم افسردگی شدید گرفتم پیش روان شناسم رفتم ولی بعده یه مدت ولش کردم ،دلم نمیخواد با کسی رو در رو حرف بزنم.
من با مادرم مشکلی ندارم ولی اونم هنوز درگیر یه سری مساعل نمی خوام بیشتر از این با حرفام ناراحتش کنم به اندازه کافی مشکل داره
اینکه بهش نزدیک شم، آره خیلی دوست دارم ولی معمولا ازم فاصله میگیره احساس میکنم چهرم براش یادآوره خواهرم .
خیلی ممنون بابت اینکه دوست داری کمک کنی
دلم میخواد از زندانی که ساختم بیرون بیام ولی معمولا به تغییراتی که ایجاد میکنم تعهد ندارم